5 SIMPLE STATEMENTS ABOUT داستان های واقعی EXPLAINED

5 Simple Statements About داستان های واقعی Explained

5 Simple Statements About داستان های واقعی Explained

Blog Article

اما اینکه آیا این گزارش‌ها صرفاً داستان‌های ترسناک ارواح هستند یا خیر، معلوم نیست.

خودشان می‌گفتند: «زمانی که هدا احساس دلتنگی می‌کند اشکان با ماشین دم منزلش می‌رود و شب را تا صبح در کوچه می‌ماند تا هدا احساس دلتنگی نکند.» با هر کدام از این دو نفر به تنهایی نیز صحبت کردم و اشکان گفت که توجه هدا به او مانند مادرش است و برایش خیلی زيباست که هدا دائم نگران اوست و هروقت که بیمار می‌شود به سرعت به مداوای او می‌پردازد و مراقبش است.

او گفت که به تازگی به خواب رفته بود که یک حضور شیطانی او را با بازویش از رختخواب بیرون آورد و به سراسر اتاق کشید.
داستان
او به اولین صعود هیت اعزامی کوه هود پیوست. همسر او به همان اندازه در جامعه فعال بود و در اتحادیه زنان و انجمن امداد بانوان شرکت می‌کرد. او همچنین به تأسیس خانه مارتا واشنگتن، محل سکونت زنان شاغل، کمک کرد.

انشا شغل آینده با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری برای دبستان و دبیرستان

 ناگهان صدای بلندی به گوش رسید. پدر با فرمان دست و پنجه نرم می‌کرد تا کنترل لاستیک‌ها را از دست ندهد، اما ماشین روی جاده‌ی خیس بارانی لیز خورد و به دیوار سنگی برخورد کرد.

روزها از این اتفاق میگذشت و من به همراه خواهرم به محض تاریکی هوا به خانه مراجعت میکردیم و دیگر جرات آن را نداشتیم که در هوای خنک و دلپذیر شامگاه در بیرون خانه پرسه بزنیم در یکی از روزها که برای خرید به یکی از فروشگاههای شهر رفته بودیم در فروشگاه یکی از دوستان صمیمی خود را دیدم و در مورد موجوداتی که مشاهده کرده بودیم زبان به سخن آوردم در کمال تعجب جولیا که با هم در یک کلاس تحصیل میکردیم شروع به گفتن یک خاطره در مورد مشاهده این چنین موجودات به زبان آورد تمامی نشانه ها و مشخصاتی که از موجوداتی که دیده بود با انچه که من مشاهده کرده بودم برابری میکرد و جالب تر از همه این بود که جولیا محل زندگی آنها را مرداب نزدیکی محل زندگی ما میدانست و بر این نکته پافشاری داشت که او بارها این موجودات را مشاهده کرده است که بدون آنکه بدن انها به کوچکترین گل و لای و کثافات مرداب آغشته شود با لباسهای بسیار تمیز از دل مرداب بیرون امده و به میان بوته زارها رفته اند ⬅… اگر دکتر ویلیامز وقایع را بدرستی به خاطر آورده و ناخوداگاه اطلاعاتش را در مورد جنیان با آنچه گفته قاطی نکرده باشد .

آن‌ها قبل از فرار، فقط ۲۸ روز در خانه دوام آوردند. این خانواده ادعا کردند که از دیوارها لجن تراوش کرده است. چاقوها از روی پیشخوان آشپزخانه به پرواز درآمدند و موجودی شبیه خوک آن‌ها را وحشت‌زده کرده بود.

هدف بی‌احترامی به بزرگ‌ترها نیست بلکه آزاد بودن برای انتخابی مهم است ما در زندگی برخی از عوامل و فاکتورها را انتخاب نمی‌کنیم مثلا ما انتخاب نمی‌کنیم در کدام شهر یا کشور به دنیا بیاییم ولی برخی دیگر از موارد را باید با درایت و دقت انتخاب کنیم مانند رشته تحصیلی، محل زندگی، دوست و همسر بنابراین بهتر است به خود و حق انتخاب خویش بیشتر احترام بگذاریم و توجه داشته باشیم که هر کدام از ما یک هویت منحصر به فرد داریم كه بايد آن را حفظ کنیم.

اما روز بعد به پلیس اعتراف کرد. در ادامه این داستان واقعی ارواح او ادعا کرد که صداهایی را در خانه شنیده که از او خواسته‌اند پدر و مادر، برادران و خواهرش را بکشد. این اولین بار نیست که دی فیو ادعا می‌کند که چنین صداهایی را شنیده است.

برای یک لحظه، مرد همان‌جا زیر بارش باران در حالی که پوزخند می‌زد مانند مرد دیوانه‌ای ایستاد. سپس دستش را درون جیبش کرد، چیزی بیرون آورد و به آرامی دستش را بالا برد. سوییچ ماشین پدر دخترک در دستش بود!

گفته می‌شد که قصد سارا وینچستر این بود که خانه‌ای بسازد که بتواند ارواح را گیج کرده و از او در برابر آن‌ها محافظت کند. وینچستر هرگز نیت واقعی خود را برای این خانه تایید نکرد، اما معماران گفتند که در طول ساخت‌وساز، جلسات روزانه داشتند.

از سوی دیگر، اکثر مردم نیز فردی را می‌شناسند که تجربه‌ای داشته که نمی‌تواند به طور کامل توضیح دهد. فهرست این نوع گزارش‌ها در طول تاریخ، حیرت‌انگیز است، اگرچه شواهد علمی کمی برای اثبات آن‌ها وجود دارد.

در نهایت هم یکی از خوانندگان‌مان با دفتر مجله تماس گرفت و داستان زندگی خود را برایمان تعریف کرد. شما هم این داستان را بخوانید و او را راهنمایی کنید. اگر زندگی خودتان هم داستانی عجیب است حتما با ما تماس بگیرید تا در شماره بعد داستان شما زینت‌بخش این صفحات باشد.

Report this page